"افرايت من اتّخذ الهه هواه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوة فمن يهديه من بعد اللّه افلا تذكرون" (جاثيه، 45/23)
بايد دانست كه هواهاي نفساني بسيار مختلف و گوناگون است به حسب مراتب و متعلقات. و گاهي بهقدري دقيق است كه انسان خود نيز از آن غافل شود كه آن كيد شيطاني و هواي نفساني است، مگر آنكه او را تنبه دهند و از غفلت بيدار كنند. و با همه? اختلاف تمامت آنها در سدّ راه حق و منع طريق خدا شركت دارند، گرچه در مراتب آن متفاوتاند. چنانچه اهل اَهويه? باطله و اتخاذ خدايان از طلا و غير آن ـچنانچه خداي تعالي از آنها خبر دهد: «أفرأيت من اتّخذ ألهه هواه» و ديگر آيات شريفهـ بهطوري از خدا بازمانند. و اهل متابعت هواهاي نفساني و اباطيل شيطاني در ساير عقايد باطله يا اخلاق فاسده، طور ديگر از حق محجوب شوند. و اهل معاصي كبيره و صغيره و موبقات و مهلكات، بهحسب درجات آن، به نوعي از سبيل حقّ بازمانند. و اهل متابعت هواي نفس در مشتهيات نفسانيه? مباحه و صرف همت و كثرت اشتغال به آن، نوع ديگر از راه حقيقت بازمانند. و اهل مناسك و اطاعات صوريه براي تعمير عالم آخرت و اداره? مشتهيات نفسانيه و رسيدن به درجات يا خوف از عذاب و رهايي از دركات، بهطوري ديگر محجوب از حق و سبيل آن مانند. و اصحاب تهذيب نفس و ارتياض آن براي ظهور قدرت نفس و رسيدن به جنت صفات، به نوعي محجوب از حق و از لقاء آن هستند. و اهل معارف و سلوك و جذبات و مقامات عارفين، كه نظري جز لقاء حق و وصول به مقام قرب ندارند، نيز نوعي ديگر محجوب از حق و از تجليات خاص محروماند چون در آنها نيز تلوين باقي و از خودي آثار هست.1
?و قالوا ما هي الا حيوتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاالدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون? (جاثيه، 45/24)
چون بيشتر ايرانيان و اعراب و هنديان در آن وقت بتپرست بودند و دهريين وطبيعيين كمتر بودند، آيات قرآن نيز در مبارزه? با دهريين كمتر وارد شده و بيشتر با بتپرستها طرفيّت كرده، با اين وصف آياتي در رد آنان وارد شده كه ما به نمونه از آن اكتفا ميكنيم چنانچه راجع بههريك از اين طوايف مشركين كه ذكر شد نمونههايي از آيات قرآني ميآوريم، هر كس بيشتر بخواهد، بايد بهخود قرآن كريم رجوع كند سوره? جاثيه (آيه? 24) «و قالوا ما هي الاّ حيوتنا الدّنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاّ الدّهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الاّ يظنون» گفتند جز اين زندگاني دنيا خبري نيست كه ميميريم و زنده ميشويم و هلاك كننده? ما دهر است و اينها بدون دانش با گمان خود اين راه را مي پيمودند. اين آيه رد يك طايفه از عرب است كه در زمان جاهليت همين عقيده را داشتند؛ و رجوع شود به آراي اعراب در زمان جاهليت آياتي كه مردم را ارجاع به فطرت خود نموده و امر به تفكر كرده بعضي از آنها نيز در ردّ اين طايفه است.2
?… هو اعلم بما تفيضون فيه كفي به شهيدا بيني و بينكم و هو الغفور الرحيم?
(احقاف، 46/8)
تو طلبه? فقه و حديث و ساير علوم شرعيه نيز در مقام علم بيش از يك دسته اصطلاحات كه در اصول و حديث بهخرج رفته نداني. اگر اين علوم كه همهاش مربوط به عمل است در تو اضافهاي نكرده و تو را اصلاح ننموده، بلكه مفاسد اخلاقيه و عمليه بار آورده، كارت از علماي ساير علوم پستتر و ناچيزتر، بلكه از كار همه? عوام پستتر است. اين مفاهيم عرضيه و معاني حرفيه و نزاعهاي بيفايده، كه بسياري از آن به دين خدا ارتباطي ندارد و از علوم هم حساب نميشود كه اسمش را بگذاري ثمره? علميه دارد، اين قدر ابتهاج و تكبر ندارد. خدا شاهد است «و كفي به شهيداً» كه علم اگر نتيجهاش اينها باشد و تو را هدايت نكند و مفاسد اخلاقي و عملي را از تو دور نكند، پستترين شغلها از آن بهتر است.3
?و يوم يعرض الّذين كفروا علي النّار أذهبم طيّباتكم في حياتكم الدّنيا و استمتعتم بها فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون في الارض بغير الحقّ و بما كنتم تفسقون?
(احقاف، 46/20)
شايد يكي از طيّبات و پاكيزهها[ي) خود را كه كفار بردند در زندگاني دنيا، و تمتع بهدنيا و استغراق در شهوات، همان نور فطرت اللّه باشد كه از حضرت قدس، با طهارت و پاكيزگي نازل شده بود و از موائد آسماني براي انسان بود، و بهواسطه? توجّه بهدنيا و تمتع به آن، آن را از دست داد.
بالجمله، چون به حكم برهان، غذا و متغذي بايد مناسب باشد، فطرتهاي اصليّه كه از نورانيّت خود خارج نشدهاند، لازمه? آنها تصديق حق و خضوع براي حقيقت است و آن فطرتهاي محجوبه، كه جهالت و شيطنت بر آنها غلبه نموده، لازمه? آنها انكار و جحود است. پس، تصديق از جنود عقل و جحود از جنود جهل است.4
?يا ايها الذين امنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم? (محمد، 47/7)
از سخط خداي تعالي بهراسيد. اگر بهواسطه? سكوت شماها به اسلام لطمهاي وارد آيد، نزد خداي تعالي و ملت مسلمان مسؤول هستيد «اذا ظهرت البدع فللعالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنة الله»5 از تساوي حقوق اظهار تنفر كنيد و از دخالت زنها در اجتماعي كه مستلزم مفاسد بيشمار است، ابراز انزجار، و دين خدا را ياري كنيد و بدانيد «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم»، از اخافه و ارعاب سازمانها و دستگاه شهرباني هراسي بهخود راه ندهيد، آنها نيز مثل شما ملزم و مجبورند و بسياري از آنها با شما همراه و از دستگاه بيزارند.6
دولتهايي كه اكنون با اسرائيل در حال جنگ ميباشند لازم است كه در اين پيكار مقدس اسلامي جدي و قوي الاراده باشند، استقامت و پايداري كنند، از تواصي به حق، تواصي به صبر كه دستور الهي ميباشد غفلت نورزند، به توصيه يا امر سازمانهاي وابسته به قدرتهاي استعماري براي آتشبس، اعتنا نكنند و مطمئن باشند كه در سايه? بردباري و استقامت، با كار بستن دستورات اسلامي، فتح و ظفر از آن ملت اسلام ميباشد. «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم» ـ «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين». (آل عمران، 3/139)7
«ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم» اگر ياري بكنيد خدا را، ياري خدا ياري احكام خداست، ياري قرآن كريم است و ياري جمهوري اسلامي است، اگر چنانچه ياري كنيد خدا را، خدا هم شما را ياري ميكند، اين يك قضيه كه ياري ميكند و شما اين قضيه را در عين ديديد كه شما ياري كرديد اسلام را و ياري كرديد احكام اسلام و ياري كرديد نهضت اسلامي، جمهوري اسلامي را و خداوند ياري كرد شما را.
اگر ياري خداوند تعالي نبود، چطور امكان داشت شما بدون اسلحه، بدون ساز و برگ جنگي و بدون يك نظام، غلبه كنيد به آنهايي كه خودشان همهچيز داشتند و همه قدرتها در دست آنها بود و قدرتهاي شيطاني خارجي هم پشت سرشان ايستاده بود و تأييدشان ميكرد، لكن شما را خدا نصرت داد. آنهايي كه غفلت دارند از اين معنا كه يك اراده? بزرگ در عالم هست و همه چيز تحت آن اراده هست، اينها برايشان اين معما حل نشدني است. چطور شد كه يك ملت بدون هيچ ساز و برگ بر يك همچو قدرتهاي بزرگ غلبه كرد و همه را بيرون راند، اينها غافلاند از اينكه يك ارادهاي فوق همه ارادههاست و خداي تبارك و تعالي وعده كرده است به مردم اگر چنانچه نصرت كنيد خدا را، خداوند نصرت نميكند شما را. آنهايي كه به ماوراي طبيعت اعتقاد ندارند براي آنها اين مسايل معماست، اما براي ما كه قائل به يك همچو قدرتي هستيم و با برهان قوي ثابت كرديم يك همچو قدرتي را، هيچ معما نيست، معما پيش ما نيست اين مسايل.
خداوند ياري كرد شما را، ياري خداوند كافي است، اگر ياري خداوند نبود، چطور در ظرف يك مدت كوتاهي يك ملتي كه هر كدام يك خيال خاصي براي خودشان داشتند، هر طبقهاي يك آمال و آرزو، يك برنامهاي داشتند يك دفعه همه مجتمع شدند در يك، اگر نصر خدا نبود، چطور يك ملتي كه از يك پاسبان ميترسيد، يك پاسبان اگر در بازار ميآمد اجازه به خودش نميداد كه بگويد ما امروز مثلاً بيرق نميزنيم براي او، يك همچو چيزي در ذهنشان نميآمد، به خودش همچو اجازهاي نميداد، اگر ياري خدا نبود، چطور همين ملت با همين وضع يك دفعه ريختند بيرون گفتند ما اصلاً سلطنت نميخواهيم، سلطنت رژيم دو هزار و پانصد ساله ما نميخواهيم، اين نصرتهاي خداست. شما شايد گاهي اختيار، خودتان نداشتيد، اگر نصرت خدا نبود، چطور ذهن اينها را منصرف كرد از اينكه مقابله با همه قدرتها بكنند. اگر اينها با آن قدرتي كه در دست داشتند مقابله ميكردند و همانطور كه الان در افغانستان براي برادرهاي مسلمين، اينطور مسايل پيش است، اينها را خداي تبارك و تعالي منصرف كرد و يك رعبي در دلشان انداخت، يك انصرافي برايشان حاصل شد كه مقابله نكنند، مقابله هم بكنند مقابلههاي خيلي جدي نباشد، اين انصرافي بود كه خدا در قلب اينها ايجاد و رعبي بود كه ايجاد كرد ، ترسيدند، يعني يك قدرت بزرگ شيطاني از يك ملت بيساز و برگ ترسيد و نتوانست مقاومت بكند.
اينها نصرتهاي الهي است كه بهحسب نظر كسي كه يك قدري تأمل در اطراف قضايا بكند واضح است كه همه نصرت خدا بود، همه اين پيشرفتها نصرت خدا بود. جمله? دوم «و يثبت اقدامكم» شما توجه كنيد كه همين حالا شما با قدرت و قوه ايمان آ مديد و نصرت خدا را كرديد، چنانچه خدا هم نصرت كرد شما را و پيش برديد، لكن اگر نصرت خدا بكنيد يك چيز ديگر هم دنبالش هست و آن اين است كه قدمهاي شما را ثابت نگهميدارد. اگر چنانچه خداي نخواسته نصرت را شما فراموش كنيد و گمان كنيد مطلب تمام است، گذشت ديگر و برويد سراغ كارتان، هر كسي مشغول گرفتاريهاي خودش بشود و از آن نصرت الهي كه بايد بكند، نصرت به اسلام و احكام اسلام غفلت كند، آن نصرت سابق چون كرديد، نصرت هم داد لكن اگر نصرت از آنجا قطع بشود، يعني نصرت شما قطع بشود، قدمهاتان ديگر ثابت نميماند. بخواهيد قدم ثابت بماند، تعقيب كنيد به برنامهاي كه تاكنون داشتيد تعقيب كنيد.8
اين حال را كه حالي است الهي حفظ كنيد و مادامي كه اين حفظ بشود شما پيروز هستيد و من وعده پيروزي به شما ميدهم و خداي تبارك و تعالي وعده پيروزي داده است به شما: «ان تنصروا اللّه ينصركم» اقدامتان را ثابت نگه داريد و مشتهاي گره كرده را كه مشت الهي است حفظ كنيد و از هيچ ابرقدرتي نترسيد و از هيچ تبليغاتي، داخلي و خارجي، هيچ خوفي نداشته باشيد ما راه خودمان را ميرويم و آن راه خداست.9
از شيطانهاي بزرگ و كوچك نهراسيد و براي دفاع از اسلام و كشورهاي اسلامي بپاخيزيد، خداوند با شماست. «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم».10
اي ملتهاي مسلم!اي ملتهاي مظلوم همه كشورهاي اسلامي! اي ملتهاي عزيزي كه در تحت سلطه اشخاصي واقع شديد كه ذخاير شما را تقديم امريكا ميكنند و شما خودتان با زحمت و ذلت زندگي مي كنيد! بيدار بشويد، برخيزيد از جا. اي مستضعفين جهان! برخيزيد و در مقابل ابرقدرتها بايستيد كه اگر ايستاديد، اينها هيچ كاري نميتوانند بكنند. شما ديديد كه ملت مسلم ايران با هم متحد شدند و با هم قيام كردند و با دست خالي بدون اسلحه در مقابل آن قدرتهاي عظيم شيطاني محمدرضا و آن قدرتهاي ابرقدرتها كه پشت سر او صفبندي كرده بودند، آنها همه را به كنار زدند و اين دولت فاسد را و اين سلطنت غير قانوني فاسد را با قدرت ايمان خودشان و با بانگ اللّهاكبر از صحنه بيرون كردند و به جهنم فرستادند و به جاي او دولت اسلامي، دولتي كه الان در ايران مشاهده ميكنيد، يك دولت اسلامي است، يك دولتي است كه طرفدار ضعفاست، طرفدار مستضعفين جهان است، يك همچو دولتي را بپا كردند، با اينكه نه قدرت مالي و نه قدرت بدني و نه قدرت نظامي داشتند لكن قدرت ايماني داشتند. خداي تبارك و تعالي اگر شما او را نصرت كنيد شما را نصرت ميكند «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم». اگر خدا را نصرت بكنيد، نصرت خدا به نصرت دين اوست، به نصرت بندگان اوست، به نصرت مظلومين است. شما اگر بايستيد در مقابل ظالمها و داد مظلومين را از آنها بخواهيد ، بايستيد در مقابل ابرقدرتها كه به شما ميخواهند حكومت كنند، از آن طرف دنيا، از آمريكا، از آن طرف عالم ميآيد و ميخواهد به ما حكومت كند و ما و شما و همه را تحت قدرت خودش قرار بدهد و ذخاير ما را هم از بين ببرد و معالاسف دولتها هم با او موافقت ميكنند بيشتر از آنها.11
«ان تنصروا اللّه ينصركم» خداي تبارك و تعالي تعليق كرده، اين نصرت خدا دنبال نصرت ماست. ما اگر از خدا نصرت كرديم و براي خدا، براي دين خدا عمل كرديم، كه يكيش همين است كه گِلهها اگر داريم، الان باشد، الان بايگاني كنند گلهها را، بعدها كه درست شد اگر باز گلهاي باقي ماند ميشود انسان يك كاري بكند، اما امروز وقت اينكه من از يك كسي اوقاتم تلخ باشد، يك چيزي بگويم كه يك وقت خداي نخواسته براي او مضر باشد، يا شما يك چيزي بگوييد، يا ارتشيها يك چيزي بگويند، اين امروز نبايد مطرح بشود. همه بايد تمام با هم باشيد و يك دشمن مشترك آمده است و بايد اوّل دشمن مشترك را دفعش كنيد، بعد كه دشمن مشترك دفع شد، خوب، گلهها بعدها اميد است كه حل بشود.12
دولتمردان ايران در هر فرصتي اعلام نمودهاند كه جمهوري اسلامي مايل است با همه همجواران و ديگران با صلح و صفا زندگي كند و از دولتهاي اسلامي اگر مورد تهاجم واقع شوند پشتيباني ميكند، لكن در مقابل كجرفتاريها و ستمگريها و اسلامشكنيها با قامت بلند ايستاده است و از هيچ قدرتي باك ندارد و چون براي نصرت خداوند بپا خاسته به وعده? او دل بسته است و اميد نصرت او را دارد و او فرموده است: «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبّت اقدامكم».13
ما بايد كه فكري بكنيم كه نصرت كنيم خدا را؛ «ان تنصروا اللّه ينصركم». جنگ نيست، انزوا هم نيست، پيشرفت نيست، شكست هم نيست. نصرت يك معنايي است كه در خود انسان بايد متحقق بشود. ما اگر چنانچه در همه? جبههها پيروز بشويم، لكن به عنوان نصرت خدا نباشد، براي نصرت خودمان باشد، بخواهيم كه خودمان يك جايي را بگيريم، ما نصرت خدا را نكرديم و خدا هم آن وعدهاي را كه دادهاند، عمل نميكنند، اگر عمل كنند يك عنايت خاصي است، ربطي به ما ندارد. آني كه وعده كرده است كه «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم»، آن اين است كه شما جبهه? نصرت را باز كنيد، خدا هم باز ميكند. شما براي خدا كار كنيد، براي خدا پيش برويد، براي خدا زحمت بكشيد، براي خدا همه? كارها را انجام بدهيد. آن كه در جبهه هست براي خدا در جبهه باشد، آن كه پشت جبهه است براي نصرت خدا باشد، اين كسي كه متصدي امور لشكر است براي خدا متصدي باشد، آن كه متصدي امور كشور است براي نصرت خدا باشد، آن كه در مجلس است براي خدا در مجلس باشد، براي نصرت خدا باشد و بالاخره اگر همه با نصرت خدا باشيم، خدا به وعده? خودش بياشكال عمل ميكند. اگر نقصي باشد در ماست، اگر/در نصرت/ما به خيال خودمان پيروزي داريم پيدا ميكنيم، لكن نصرت خدا نباشد، يعني براي او نباشد، براي پيشرفت مقاصد الهي نباشد؛ مقاصد الهي مقصود اين است كه براي مظلومان، براي مستمندان، براي پيشرفت احكام اسلام، براي دفع ظلم از مظلومان، براي قطع يد ستمگران، همه? اينها براي خدا، خدا فرموده است، ما عمل ميكنيم. اگر فرموده بود كه برويد در/منزلهايتان/منزلتان بنشينيد، آن وقت ما براي خدا ميرفتيم منزل مينشستيم. وقتي ميفرمايد كه قتال كنيد؛ «قاتلوهم»/ما/براي خدا، براي اطاعت اوست. وقتي براي اطاعت اوست، نصرت و شكستش هيچ فرقي با هم ندارد، براي اين كه اين وجهه الهياش همهاش نصرت است. آن چيزي كه مربوط به معنويات است و مربوط به يك جهان ديگر است و براي ما، مايه? دست است، براي ما سرمايه است، آن وقتي در دست ما باشد، چه شكست بخوريم و چه پيروز بشويم، هيچ فرقي با هم ندارد و اگر اين معنا نباشد باز هم فرقي ندارد، بلكه پيروزيها شكستش بيشتر است.14
اين نصرت خداست، اين نصرتي است كه تخلف ندارد از نصرتهايي كه خدا ميكند، ما او را نصرت ميكنيم، ما بنده? ضعيف، نصرت بندگان خدا را براي او ميكنيم و او به واسطه? عنايات زيادش اين را نصرت خودش حساب كرده است، با اين كه غني از همه عالم است. نصرت ضعفا را، نصرت مظلومين را، نصرت خودش حساب كرده است و گفته است: «ان تنصروا اللّه ينصركم» و الاّ نصرت خدا يعني چه؟ ما كي هستيم كه نصرت خدا را بكنيم؟ عالَم كي هست؟ همه?? موجودات عالم هيچاند. نصرتي كه ما بكنيم از دين خدا، نصرتي كه بكنيم از بندگان خدا، خدا به عنايت خودش اين را نصرت خودش حساب كرده، فرمودهاند: «ان تنصروا اللّه»، ما ميدانيم كه محتاج به نصرت ما نيست، لكن نصرت بندگان خدا را ميكنيم، نصرت دين خدا را ميكنيم و خدا به عنايت خودش قبول كرده است كه اين نصرت من است. و ما شك نداريم كه خدا (غني مطلق) كه گفته است كه نصرت من را بكنيد و نصرتتان ميكنيم، اگر ما ضعفا، نصرت او را كرديم، او نصرت ما را ميكند. اين مسأله? عقلي است.15
از عنايات خداوند بزرگ و توجه رسول معظم او به اين ملت مقاوم و ايثارگر و رزمندگان سلحشور اسلام در پيروزي بزرگ و برقآساي «والفجر 10» سپاسگزارم. به يقين اين هديه? الهي از ختم اين سال پرحادثه، تحقق وعده? «ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم»، از ثمره? مقاومت بينظير اين ملت بزرگ در برابر حملات بزدلانه? عفلقيان در بمباران شهرهاست.16
?ان الله يدخل الذين امنوا و عملوا الصالحات جنات تجري من تحتها الانهار و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم? (محمد، 47/12)
«الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم» اين ميزان است، هر كس كه ملاحظه كرد كه در تمتعاتش، در اكل و استفادهها و لذائذش به افق حيواني نزديك است يعني ميخورد و لذت ميبرد بدون اينكه تفكر كند كه از چه راهي بايد باشد، حيوان ديگر فكر اين نيست كه حلال است يا حرام است، فكر اين نيست كه امت در گرفتاري هستند يا نيستند، آنهايي كه بدون اين تفكر، بدون يك قانوني، بدون قانون اسلامي تمتع ميكنند و ميخورند، اينها اكلشان اكل حيواني است و «النار مثوي لهم» در روايتي است كه از براي كافر هفت تا معاء است و از براي مؤمن معاء واحد است. مؤمن يك معاء بيشتر ندارد و آن معاء قانون است، شكمش را، ساير لذائذش را تطبيق ميكند با قانون اسلام، تخلف از قانون اسلام نميكند اما آن كسي كه مؤمن نيست، از راه شهوت ميخورد بدون اينكه تطبيق با قانون بكند، اين يك معاء، از راه غضب ميخورد بدون اينكه تطبيق بكند با قانون، اين هم يك معاء، از روي هواي نفس ميخورد، اين هم يك معاء، مزدوج است بين هواي نفس و لذت و شهوت، بين هواي نفس و غضب، بين غضب و هواي نفس، اين هم سه تا، اين 6 تا، مزدوج است از هر سه هواي نفس و غضب و شهوت، مزدوج شد و از راه اينها اكل كرد، اين هفت تا، هفت معاء دارد. مؤمن بيش از يك معاء ندارد و آن معاءش از راه قانون است، اسلام هر چه فرموده است همان يك راه است، اين جور نيست كه به غضب خودش، به شهوت. همه اينها به دست مؤمن ايمان آوردند، همه? قوا تابع قوه? عقل شدند و عقل هم تابع شرع است.17
اينهايي كه به امور جامعه و مصيبتهاي مردم اهتمام ندارند و از جناياتي كه در كشور اسلامي ميشود، غافلاند و ساكتاند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگي مادي خود هستند مصداق همان آيه? شريفهاند: «يتمتعون و ياكلون كما تاكل الإنعام و النار مثوي لهم» بهره و لذت ميبرند و ميخورند چنانكه حيوانات ميخورند و جايشان جهنم است. اينها كه غافلاند و نميدانند كه از بودجه? اسلام دارند ارتزاق ميكنند و بايد براي اسلام و مسلمين خدمت كنند مثل حيواناند. حيوان نميداند اين خوراكي كه دارد از كجا آمده است، تمام دنيا كشته شوند اگر علفش سر جايش باشد خوشحال است و عين خيالش نيست، او علفش را ميخواهد و ميخورد «يأكلون كما تأكل الانعام» دنيا عار دارد از اينها. مسلمين عار دارند از اينها.18
گمان نشود كه كساني كه ايمان ندارند اينها هم خدمت به كشور ميكنند و فرق ما بين آنها و آن كساني كه ايمان دارند نيست. «و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم» كسي كه ايمان ندارد نظير حيوانات خوراكش هست يعني در آخور الاغ، نبي اكرم كاه بريزد يا ابوجهل كاه بريزد، هيچ فرقي به حال او نميكند، او ميخواهد بخورد، حيوان ميخواهد كسي، ميل دارد كسي تيمارش كند، اين تيمار كننده عليبنابيطالب باشد يا ابنملجم، اين فرقي به حالش نميكند، اگر ابنملجم بهتر تيمار كرد با او بيشتر رفيق است. اين آيه شريفه كه اين مطلب را ميفرمايد، دستور كلي است براي شناخت منحرف از غير منحرف كه ما چطور منحرفها را بشناسيم و چطور غير منحرفها را. منحرفها آنها هستند كه فرقي به حالشان نميكند كه اين پارك، اين اتومبيل كه به دستشان آمده از راه صحيح آمده يا از راه دزدي، خيانت شده است و اين به دستش رسيده است يا اينكه نه روي امانت و روي يك كسب صحيح آمده است هيچ فرقي به حال او نميكند، او اتومبيل را ميخواهد، او خوبي اتومبيل را ميبيند، از كجا آمده، اين را اصلاً پيش او مطرح نيست، چنانچه پيش انعام مطرح نيست كه از كجا آمد و آن اشخاص انحرافي نظير همان حيوانات كه از كجا آمده مطرح نيست، چه هست مطرح هست. شما ميتوانيد كه جوانها را تربيت كنيد به يك تربيتي كه تقوا در آن باشد، نظر اين باشد كه اين از كجا آمده است، اين شغل را كي به او داده است، اين شغل چه شغلي هست و چه كاري بايد اينجا انجام بدهد.19
انحراف يك گروه است. چه گروهي؟ آن گروهي كه ميخواهند مملكت را اداره كنند كه گاهي به انحراف يك كشور منجر ميشود. انحراف يك روحاني انحراف خودش تنها نيست، انحراف يك ملت است. بنابراين اين دو طايفه هستند كه ميتوانند خدمت بكنند و كشور را نجات بدهند و ممكن است كه مسيرشان مسير حق نباشد و كشور را به تباهي بكشند. گمان نشود كساني كه ايمان ندارند اينها هم خدمت به كشور ميكنند و فرقي بين آنها و آن كساني كه ايمان دارند نيست.
«الذين كفروا يتمتعون و يأكلون كما تأكل الانعام و النّار…» شما ميتوانيد جوانها را طوري تربيت كنيد كه تقوا در آن باشد و بداند كه وظيفه او چيست و چه كاري را بايد انجام دهد.20
بگذار اين ددمنشان كه جز به «من» و «ما»هاي خود نميانديشند و «يأكلون كما تأكل الانعام». عاشقان راه حق را از بند طبيعت رهانده و به فضاي آزاد جوار معشوق برسانند.21
الان هم كه همه? رژيمهاي دنيا در سر كار هستند، اينها اعمالشان اعمال دنيايي است. «ياكلون كما تأكل الانعام»؛ مثل همان حيواناتي كه با هم جنگ ميكنند و يكي ديگري را از بين ميبرد، انگيزه يك انگيزه? طبيعي است، يك انگيزه? دنيايي است. اين دنيا را او ميخواهد براي خودش حفظ كند، آن هم ميخواهد براي خودش. قدرت را او براي خودش ميخواهد، آن هم براي خودش ميخواهد. اما انگيزه? انبيا در انقلاباتشان، در قيامشان دنيا نبوده است، اگر دنيا را اصلاح كردند تبع بوده است، انگيزه الهي بوده است، براي خدا بوده و براي معارف الهي و براي بسط عدالت الهي در جامعه. آن انگيزه است كه اين انقلابات را از هم جدا ميكند. 22
?افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها? (محمد، 47/24)
يكي از وصاياي رسول اكرم(ص)، وصيت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسك و تعلّم و مداومت و مزاولت و تدبر در معاني و اسرار آن بيش از آن است كه به فهم قاصر ما درست آيد. و آنچه از اهل بيت عصمت«عليهمالسلام» در خصوص آن وارد شده است در اين اوراق نگنجد؛ و ما به بعض آن قناعت كنيم.
كافي بإسناده عن أبي عبداللّه(ع) قال: القرآن عهد اللّه إلي خلقه؛ فقد ينبغي للمرء المسلم أن ينظر في عهده و أن يقرأ منه في كل يوم خمسين آية.23 فرمود: «قرآن عهد خداوند است بهسوي بندگان؛ همانا سزاوار است كه هر مرد مسلماني در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آيه قرائت كند.»
و بإسناده عن الزّهريّ قال سمعت عليّبن الحسين، عليهما السّلام، يقول: آيات القرآن خزائن؛ فكلّما فتحت خزينة، ينبغي لك أن تنظر فيها.»24 «فرمود حضرت سجّاد(ع) كه آيات قرآن خزانههايي است؛ پس هر وقت گشوده شد خزينهاي، سزاوار است كه نظر كني در آن.»
و ظاهر اين دو حديث آن است كه تدبر در آيات آن و فكر در معاني آن خوبست بكنند. و تدبر و تفكر در آيات محكمه? الهيّه و فهم معارف و حِكَم و توحيد و تفريد از آن نمودن غير از تفسير به رأي است كه منهيِّ عنه است در مقابل اصحاب رأي و اهواي فاسده، بدون تمسك به اهل بيت وحي كه مختص به مخاطبه? كلام الهي هستند؛ چنانچه در محالّ خود ثابت است و تفصيل در اين مقام بيموقع. و كفايت ميكند قول خداي تعالي: «أفلا يتدبّرون القرآن أم علي قلوب أقفالها.»
و در اخبار امر به رجوع به آن و تدبر در معاني آن بسيار وارد است. حتي از جناب اميرالمؤمنين(ع) نقل است كه فرمود: «خيري نيست در قرائتي كه از روي تفكر نباشد.»25
و بإسناده عن أبي جعفر(ع) قال قال رسول اللّه(ص): من قرأ عشر آيات في ليلة، لم يكتب من الغافلين. و من قرأ خمسين آية، كتب من الذّاكرين. و من قرأ مائة آية، كتب من القانتين. و من قرأ مائتي آية، كتب من الخاشعين. و من قرأ ثلاثمائة آية، كتب من الفائزين. و من قرأ خمسمائة آية، كتب من المجتهدين. و من قرأ ألف آية، كتب له قنطار من برّ: القنطار خمسة عشر ألف (خمسون ألف) مثقال من ذهب؛ و المثقال أربعة و عشرون قيراطا: أصغرها مثل جبل أحد، و أكبرها ما بين السّماء و الأرض.26
و در اخبار كثيره قضيه? تمثّل قرآن به صورت نيكويي، و شفاعت نمودن آن از اهل خود و قرائت كنندگان وارد است،27 كه از ذكر آنها صرفنظر كرديم. و در حديث است: «مؤمني كه قرائت قرآن كند در حال جواني، داخل شود قرآن به گوشت و خون او؛ و او را خداوند با سفراي كرام نيكوكار قرار دهد؛ و قرآن پناه اوست در قيامت و در محضر حق گويد: «خداوندا، هر عاملي اجر عملش را گرفت غير از عامل به من، پس بهترين عطاياي خود را به او برسان.» پس خداي تعالي به او بپوشاند دو حلّه از حلّههاي بهشتي و بر سر او تاج كرامت نهد. پس خطاب شود: «آيا راضي شدي؟» قرآن عرض كند: «من اميد بيشتر داشتم.» پس امن و امان را به دست راست او دهند و خُلد را به چپ؛ پس داخل بهشت شود و به او گفته شود: «قرائت كن و بالا بيا درجهاي.» پس به قرآن خطاب شود: «آيا او را به مقامات رسانديم و تو راضي شدي؟» عرض كند: «آري.»28
فرمود حضرت صادق(ع) كه: «كسي كه قرآن را بسيار قرائت كند و با او عهد تازه كند، به مشقت كشيدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمايد.»29و از اين حديث شريف معلوم شود كه مطلوب در تلاوت قرآن شريف آن است كه در اعماق قلب انسان تأثير كند و باطن انسان، صورت كلام الهي گردد، و از مرتبه? ملكه به مرتبه? تحقق رسد. و اشاره به اين فرموده آنجا كه فرمايد: «جوان مؤمن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود.» و اين كنايه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جايگزين گردد بهطوري كه خودِ باطن انسان، كلام اللّه مجيد و قرآن حميد گردد به اندازه? لياقت و استعدادش. و حَمَله? قرآن كسي است كه باطن ذاتش تمام حقيقت كلام جامع الهي است و خود قرآن جامع و فرقان قاطع است؛ مثل عليبن ابيطالب(ع) و معصومين از وُلد طاهرينش(ع) كه سراپا تحقق به آيات طيبات الهيه هستند؛ و آنها آيات اللّه عظمي و قرآن تامّ و تمام هستند. بلكه در تمام عبادات اين معنا مطلوب، و يكي از اسرار بزرگ و عبادات و تكرار آن همين تحقق به حقايق عبادات است، و متصوّر شدن باطن ذات و قلب است به صورت عبادت. و در حديث است30 كه «علي(ع) نماز مؤمنين و روزه? آنان است.»31
يكي ديگر از حجب غليظه، كه پرده? ضخيم است بين ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حبّ دنيا است كه بهواسطه? آن قلب، تمام همّ خود را صرف آن كند و وجهه? قلب يكسره دنياوي شود؛ و قلب بهواسطه? اين محبت، از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. و هر چه علاقمندي به دنيا و اوضاع آن زيادت شود، پرده و حجاب قلب ضخيمتر گردد. و گاه شود كه اين علاقه بهطوري بر قلب غلبه كند و سلطان حبّ جاه و شرف به قلب تسلّط پيدا كند كه نور فطرت اللّه بهكلّي خاموش شود و درهاي سعادت بهروي انسان بسته شود. و شايد قفلهاي قلب كه در آيه? شريفه است كه ميفرمايد: «افلا يتدبّرون القرآن ام علي قلوب اقفالها»، همين قفل و بندهاي دنيوي باشد. و كسي كه بخواهد از معارف قرآن استفاده كند و از مواعظ الهيّه بهره بردارد، بايد قلب را از اين ارجاس تطهير كند و لوث معاصي قلبيّه را، كه اشتغال به غير است، از دل براندازد؛ زيرا كه غير مطهّر محرم اين اسرار نيست. قال تعالي: «انّه لقرآن كريم. في كتاب مكنون. لا يمسه الاّ المطهّرون.» (واقعه، 56/77ـ79) چنانچه از ظاهر اين كتاب و مسّ آن در عالم ظاهره غير مطهّر ظاهري ممنوع است تشريعاً و تكليفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سرّ آن ممنوع است كسي كه قلبش متلوّث به ارجاس تعلّقات دنيويّه است. و قال تعالي: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين.» (بقره، 2/2) غير متّقي و غير مؤمن به حسب تقوي و ايمان عامّه، از انوار صوريّه? مواعظ و عقايد حقّه? آن محروم است؛ و غير متّقي و مؤمن بهحسب مراتب ديگر تقوا، كه قواي خاصّ و خاصّ الخاصّ و اخصّ الخواصّ است، از ديگر مراتب آن محروم است. و تفصيل در اطراف آن و ذكر آيات ديگر كه دلالت بر مقصود دارد موجب تطويل است ولي ما اين فصل را ختم كنيم به ذكر يك آيه? شريفه? الهيّه كه براي اهل يقظه كفايت كند به شرط تدبّر در آن. قال تبارك و تعالي: «قد جائكم من اللّه نور و كتاب مبين. يهدي به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام و يخرجهم من الظّلمات الي النّور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم.» (مائده، 5/15، 16) خصوصيات آيه? شريفه بسيار است، و بيان در اطراف نكات آن رساله? علي حده لازم دارد كه اكنون مجال آن نيست.32
من قائل بيخبر و بيعمل به دخترم ميگويم در قرآن كريم اين سرچشمه? فيض الهي تدبر كن هر چند صِرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثاري دلپذير دارد، لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت ميكند: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها»؛ و تا اين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزد، از تدبّر هم، آنچه نتيجه است حاصل نگردد.33
1. امام خميني (ره)، شرح چهل حديث يا اربعين حديث/173، 174.
2. امام خميني (ره)، كشف الاسرار/18.
3. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/ 91،92.
4. امام خميني (ره)، شرح حديث جنود عقل و جهل/117، 118.
5. مجلسي، بحار الانوار، 48/252، ح 1.
6. امام خميني (ره) ، صحيفه? نور، 1/53.
7. همان/210.
8. همان ،9/248، 249.
9. همان، 12/140.
10. همان، 13/95.
11. همان، 16/39.
12. همان/174.
13. همان، 17/228.
14. همان، 19/129، 130.
15. همان/133.
16. همان، 20/188.
17. همان، 1/167.
18. همان/174.
19. همان،6/249.
20. همان، 11/96، 97.
21. همان، 15/50.
22. همان، 20/64.
23. كليني، اصول كافي، 2/609، كتاب فضل القرآن، باب في قراءته، ح 1.
24. همان، ح 2. در اين منبع جمله? آخر حديث بهصورت «تنظر ما فيها» ضبط شده است.
25. لا خير في عبادة لا فقه فيها و لا في قرائة لا تدبر فيها، فيض كاشاني، المحجة البيضاء، 2/237، باب 3.
26. اصول كافي، 2/612، كتاب فضل القرآن، باب ثواب قرائة القرآن، ح 5.
27. همان/596 ـ 602، ح 1، 11، 12 و 14.
28. همان/603، ح 3؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال/126.
29. در بحار الانوار،90/187، باب 20، ح 7، مشابه اين روايت آمده است.
30. بحار الانوار، 24/303، ح 14.
31. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/497ـ 499.
32. امام خميني (ره)، آداب الصلوة/201ـ 203.
33. صحيفه? نور، 20/344.